پست‌های پرطرفدار

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱, یکشنبه

رشته پلو


من به خرافاتی که خاله خانباجی‌ها در مورد "رشته پلو" دارند و میگن: اگر زن زائو رشته پلو بخوره، بچه ش خوشبخت می‌شه  و یا اینکه رشته پلو، رشته ی کار رو به دست آدم میده، توجهی‌ ندارم، بلکه "رشته پلو" را غذا یی یافته‌ام که اگر صحیح طبخ بشه و بطور سنتی‌ با گوشت پخته شده ی گوسفند تکمیل و سرو بشه، میتونه یک غذا ی مجلسی ایرانی‌ باشه. در خیلی‌ از جاهای ایران، از جمله در اراک، رشته پلو را با خورشت قیمه میل میکنند که هیچ عیبی نداره و فقط کمی‌ بیشتر کربو هیدرات داره.

۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه

استیک گوشت گوسفند


  گوشت گوسفند را نمی‌شه مستقیم در ماهیتابه استیک کرد چون طعم و بوی خوبی‌ نمی‌گیره و این بوی آزار دهنده چند ساعتی‌ در آشپزخونه باقی‌ می‌مونه، ضمن اینکه هرگز استیک آبدار و لذیذی بدست نمیاد، اما به روش زیر می‌توان از یک تکه گوشت گوسفند، غذا یی خوشمزه و مجلسی تدارک دید

۱۳۹۲ فروردین ۱۷, شنبه

داستان هک شدن صفحه‌های آشپزی ما را بخوانید و بخندید



من در فیسبوک نبودم و ارتباطم را طبق یک "متد تراپی" از طریق تمام وسائل ارتباط جمعی با اطراف قطع کرده بودم، که صفحه‌های آشپزی ما هک شد. وقتی‌ بعد از حدود یک هفته برگشتم و از موضوع اطلاع پیدا کردم، بلافاصله از جانب چهار تا کارآگاه زبل و بامزه متهم شدم که با "هکر" همکاری داشته ام. این چهار کارآگاه ورزیده و با عقل و هوش, برای اتهام خود دو تا دلیل را ذکر میکردند، اول اینکه من در اینمدت آب شده بودم و به زیرِ زمین فرو رفته بودم (حالا انگار اگر می‌بودم، نمی‌تونستم با هکر همکاری داشته باشم)، و دوم اینکه وقتی‌ برگشتم و از موضوع اطلاع پیدا کردم، بخاطر دو تا صفحه ی فیس‌بوکی، مثل خودشان خاک تو سرم نریختم و گریه نکردم. وقتی‌ ازشون پرسیدم که بنظر اونها من چه "انگیزه ای" برای پاک کردن صفحات خودم می‌تونستم داشته باشم، لال شدند و بهمدیگه نگاه کردند. گویا تا اون موقع نمیدونستند که هر آدمی برای کوچکترین کاری که انجام میده، احتیاج به یک "انگیزه" داره.

بعنوان هکر هم با قاطعیت از یک دوست مشترک فیس بوکیمون نام می‌بردند و دلیلشان بر این ادعا فقط دانش کامپیوتری این شخص بود. این استیون بالمر (مدیر عامل فعلی‌ مایکرو سافت) با اونهمه دانش کامپیوتری، عجب شانسی‌ آورد که جزو دوستان فیس بوکی ما نبود.


باری، جواب کارآگاهان البته "خاموشی" بود وبه اتهامشان فقط خندیدم. خنده‌ای که تا آخر عمرم ادامه خواهد داشت، اما از آنجا که اعتقاد داشتم شناختن هکر دردی را دعوا نمی‌کنه بلکه باید می‌دیدیم که چی‌ می‌خواد، خودم یک تنه تلاش خود را برای باز پس گرفتن صفحات، شروع کردم. دستم از همه جا کوتاه بود و هکر هم وقتی‌ در صفحه شروع به حرف زدن کرد، دیدم که جوانی ‌ست بد دهن که حرف زدن باهاش، عصبیم میکرد. از آنطرف هم کارآگاهان و دوستانشان با ادبیات مخصوص به خودشان با هکر وارد مذاکره شدند و بعنوان مثال بهش میگفتند: خاک تو سرت،‌ای مفتخور، ذلیل شی‌‌، که با اینگونه برخورد, بیم آن میرفت که این جوان صفحه‌ها رو بکل پاک کنه. عاقبت دست بدامان جناب شرافت (هومن شرافت) شدم که از کاربران وفادار صفحات بود و در ایران نفوذ زیادی داشت و زبان صحبت با جوانان امروزی ایران را می‌دانست. ایشان هم قول مساعد دادند که کمک کنند و به قولشون وفادار ماندند و بعد از مدتی‌ با انداختن مقداری پول جلوی این جوان، اون صفحه کوچیکه را پس گرفتند.

حال بشنوید از کارآگاهان که طی‌ این مدت به چه کارهایی مشغول بودند. اول از همه، با عجله و به تقلید صفحه‌ای ساخته و پرداخته بودند که دو سه هزار نفر هم از روی "ترحم" صفحه را لایک‌ زده بودند. اما بعد از مدتی‌ دلشان را زد و صفحه ی دیگری به بازار عرضه کردند که اینمورد به من مربوط نیست و آنچه که به من مربوطه اینه که با اسم "دختر من" پروفایل فیس‌بوکی ساختند و مزاحم شدند. بعدش یکی‌ از پروفایل‌های اون خانم مقیم سویس را (که گویا طی‌ پنج ماهی‌ که در آسایشگاه‌های روانی‌ سویس بستری بوده، کاری غیر از ساختن پروفایل فیس‌بوکی نداشته) قرض گرفتند و مزاحم شدند. بعد از اون با اسم بقال سر کوچه شون پروفایل ساختند و مزاحم شدند. با اسم "مریم ربیعی" پروفایل ساختند و مزاحم شدند. تا ببینیم بعد‌ها با اسم کی‌ پروفایل میسازند و مزاحم میشن. اقدام بعدی این کارآگاهان این بود که تلاش کردند چهار پنج تا گوسفند را بر علیه من با خودشان همراه کنند که موفق هم شدند، چرا که "گوسفند" عادت به چون و چرا کردن نداره و سرش رو میندازه پایین و بدنبال گوسفندِ جلویی حرکت می‌کنه. دروغ هم هر چقدر بزرگتر باشه، باور کردنش برای "گوسفندان" راحت تر می‌شه.

اما من طی‌ این مدت تنها اقدامی که کردم، نوشتن متن "کتک خوردن در فیسبوک" بود که در پروفایل خودم گذاشتم و بلافاصله چندین پیام خصوصی بعنوان دلداری و تسلی گرفتم که ایکاش نمی‌گرفتم و از راز و رمز این دنیای کوچک، اما کثیفِ صفحات آشپزی با خبر نمیشدم که انقدر آلوده به تزویر و دغل بازیست. بی‌مورد نبوده که شف طیبه این محیط را ترک کرده و به وبلاگ خودش پناه برده. احتمالا منهم همین راه را در پیش خواهم گرفت



۱۳۹۲ فروردین ۱۲, دوشنبه

گفتگوی حضوری من با مارک زوکربرگ


گفتگوی حضوری من با "مارک زوکربرگ" بنیانگذار فیس بوک در خصوص هک شدن صفحه‌های آشپزیمون.

در فیسبوک، به خودتون وفادار باقی‌ بمونید


قدیما میگفتن "یک آدم" دو تا زندگی‌ داره، اولیش زندگی‌ حقیقی‌ و اون شناختیه که خودش از خودش داره، دومیش هم زندگی‌ِ آدم در ذهن "دیگران" ‌ست که به میل خودشون بهش فرم میدن و تنگ و گشادش میکنند. این "دیگران" هم معمولا تشکیل میشد از عمه و خاله و بابا بزرگ و دختر دایی و پسر عمو و چند تا از دوستان و همکاران که در مجموع شاید پنجاه نفر هم نمیشدند. اما امروزه با شروع استفاده از اینهمه رسانه‌های شهروندی مثل فیسبوک و توییتر و غیره و ذالک، تعداد این "دیگران" به بیش از چندین هزار نفر افزایش پیدا کرده که هر کدام از اینها بنابر شرایط زندگی‌، شخصیت، افکار، کاستی‌های روانی‌، کج فکریها، خواب نما شدن‌ها و ضریب هوشی خودشان، از راه دور قبایی برای شما میدوزند و با اصرار تنتان میکنند. در چنین محیطی‌ و در چنین آشفته بازاری، قویا مراقب باشید که به خود شناسی‌ تان, به خود باوری تان, و به تصویری که خود از خود دارید، وفادار باقی‌ بمانید.  

کتک خوردن در فیسبوک



به یک دوست گفتم: امسال تابستون می‌خوام بیام ایران و بخصوص تو روببینم.